سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر از خدا چنانکه باید می ترسیدید، به دانشی بی نادانی دست می یافتید و اگر خدا را چنانکه باید می شناختید، با دعایتان کوهها از میان می رفتند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نوشته ها ه عاشق

ی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم 
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم 
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم 
شدم آن عاشق دیوانه که بودم 
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید 
باغ صد خاطره خندید 
عطر صد خاطره پیچید 
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم 
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم 
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت 
من همه محو تماشای نگاهت 
آسمان صاف و شب آرام 
بخت خندان و زمان رام 
خوشه ماه فرو ریخته در آب 
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب 
شب و صحرا و گل و سنگ 
 همه دل داده به آواز شباهنگ 
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن 
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است 
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است 
باش فردا که دلت با دگران است 
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن 
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم 
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 
چون کبوتر لب بام تو نشستم 
 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم 
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم 
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم 
حذر از عشق ندانم 
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم 
اشکی از شاخه فرو ریخت 
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت 
اشک در چشم تو لرزید 
ماه بر عشق تو خندید 
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم 
پای دردامن اندوه کشیدم 
نگسستم نرمیدم 
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم 
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم 
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم 
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط loghman ahmadi 92/2/2:: 6:48 عصر     |     () نظر
ی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم 
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم 
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم 
شدم آن عاشق دیوانه که بودم 
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید 
باغ صد خاطره خندید 
عطر صد خاطره پیچید 
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم 
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم 
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت 
من همه محو تماشای نگاهت 
آسمان صاف و شب آرام 
بخت خندان و زمان رام 
خوشه ماه فرو ریخته در آب 
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب 
شب و صحرا و گل و سنگ 
 همه دل داده به آواز شباهنگ 
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن 
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است 
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است 
باش فردا که دلت با دگران است 
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن 
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم 
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 
چون کبوتر لب بام تو نشستم 
 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم 
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتمگل تقدیم شما 
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم 
حذر از عشق ندانم 
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم 
اشکی از شاخه فرو ریخت 
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت 
اشک در چشم تو لرزید 
ماه بر عشق تو خندید 
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم 
پای دردامن اندوه کشیدم 
نگسستم نرمیدم 
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم 
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم 
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم 
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم___________________________________گل تقدیم شما

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط loghman ahmadi 92/2/2:: 6:39 عصر     |     () نظر

 

 

اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

 

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقی که من دیگر نباشم

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!_____________________________________________گل تقدیم شما

شعری از اعماق جان?

که مرا به یاد تو آورد......

شعری که همیشه با تو بماند.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط loghman ahmadi 92/2/2:: 6:36 عصر     |     () نظر

ازت دورم و کنارم نیستی کاش باتو بودم کاش می تونستم این فاصله ها رو از میون بردارم کاش می تونستم هر لحظه با تو باشم .

 

کاش می شد پرنده ای در قفس اسیر تو باشم و با دستات به من دونه بدی تا هر وقت که دلت گرفت واسه من درد دل کنی.

کاش می شد قلمی واسه تو باشم و منو تو دستات بگیری تا گرمی دستای تو ر و احساس کنم

کاش می شد لباسی به تن تو باشم و تو رو احساس کنم

کاش میشد صلیبی باشم از آتیش عشق تو سرخ و به گردن تو باشم تا اینطوری به قلبت نزدیک شم و صدای تپش قلبت و بشنوم.

کاش می شد تندیس باشم ،تندیسی از عشق در اتاق تو تا  هر شب که می خوای چشم رو هم بذاری و هر صبح که چشم باز می کنی نگاهی به من بندازی تا نگاه گرمت به وجودم  آرامش ببخشه

کاش می شد اشک چشم تو یاشم تا همیشه با تو باشم و خودمو قطره ای از دریای بیکران تو احساس کنم.

کاش می شد گلی در گلدان تو باشم که مورد مهر تو باشم تا هر روز آبم بدی و واسه شادابیم گلبرگهام و نوازش کنی .

کاش می تونستم دفتری در دست تو باشم دفتری که خاطرات تلخ و شیرینت و روی من ثپت کنی و هر از گاهی نگاهی به صفحاتم بندازی

کاش کاش کاش .....

اما خوب می دونم اگر چیزی غیر از این که هستم می بودم باز هم اینگونه دوست می داشتم.

دلتنگم دلتنگم دلتنگم.......____________________________________________________دلم شکست

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط loghman ahmadi 92/2/2:: 6:34 عصر     |     () نظر